/قسمت 4/
اکنون که صدای گام های دشمن، زمین را می لرزاند؛
اکنون که چکاچک شمشیرها بر دل آسمان، خراش می اندازد؛
اکنون که هلهله و هیاهوی سپاه ابن سعد لعنت الله علیهم هر لحظه به خیام امام نزدیک تر می شود...
عقیله ی بنی هاشم از جا کنده می شود، سراسیمه و مضطرب خود را به خیمه ی امام می رساند.
امام، در آرامشی بی نظیر پیش روی خیمه نشسته است.
پیش از این که برادر به سنّتِ همیشه ی خویش، پیش پای خواهر بر خیزد، عقیله در مقابلش زانو می زند و با اضطراب می گوید:
می شنوی برادر! این صدای هلهله ی دشمن است که به خیمه هایمان نزدیک می شود.
فرمانده ی مکّارشان فریاد می زند: ای لشگر خدا! بر نشینید و بشارت بهشت را دریابید...»
و اکنون، و همین اکنون کجاست بهشت ای پسر سعد ؟ اکنون که طعم درک آخرین درجه جهنم را می چشی چه می گویی و آنوقت که آن مصیبت عظیم را تو و یارانت به راه می انداختید چه می گفتی؟
در همه زمان امثال یزیدیان و فرماندهانشان بسیارند و حسین و حسینیان اندک و این مانند کوفی هستند که باید انتخاب کنند .
نور هدایت حسین و صاحب الزمان سلام الله علیهم در همه جا پراکنده شده .
درست چشمهایمان را باز کنیم تا خدا نکند که کوفی شویم...
+ منبع نزد نگارنده محفوظ میباشد.