سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جهان اسلام

گفت : « آقاجون مگه چی میشه ؟  ما می خواهیم با هم باشیم. »

پرسید : « با کی ؟ »

گفت : « اون پسره که اونجا نشسته. لاغره. ریش نداره. »

کلی با هم رفیق شده بودند ؛
ناهار را با هم خورده بودند ،

ظرف ها را هم حسن شسته بود...

بعد از چایی کلی خندیده بودند ،
همان جا بود که پیشنهاد کرد به مسئول اعزام بگویند که هر دو را یکجا بفرستد ، تا با هم باشند.

مسئول اعزام نگاه کرد و گفت : « نمی شه... »

پرسید : « چرا ؟ »


گفت : « پسر جون !  اونی که تو میگی خودش فرمانده س.

           من که نمی تونم اونو جایی بفرستم !
           
           اونه که همه رو این طرف و اون طرف میفرسته.
           اون معاون ستاد عملیات جنوبه... »




به یاد ستارگان 8 سال دفاع مقدس به ویژه شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) .







1- منبع  [با کمی تغییر] :  کتاب 82 خدمت از ماست - بهزاد دانشگر

 

 

نوشته شده در : 4 آذر 1389


ارسال شده در توسط یک مسلمان