از همان میان صف نانوایی هم می توانست پیرمرد فقیر را ببیند ،
که لابه لای نان خشکه ها و زباله ها به دنبال چیزی برای خوردن می گردد.
کمی پا به پا کرد.
سکه ی پول را در مشتش فشار داد.
شاطر گفت : « چند تا می خوای پسر جان ؟! »
اما پسر بی توجه به سئوال شاطر از صف بیرون رفت.
پول را در مشت پیرمرد گذاشت و رفت.
به پدر و مادرش گفت که پولش را گم کرده است...
سالها بعد هم چمران بی اعتنا به سئوال و درخواست مسئولین کشور آمریکا ،
از صف دانشمندان دانشگاههای آمریکا خارج شد ،
تا به کمک یتیمان و ستمدیدگان مصر و لبنان بشتابد.
گفته بود : « چه فایده که من در اینجا حقوق زیاد بگیرم و راحت زندگی کنم ؛
ولی در دنیا فقر و بی عدالتی وجود داشته باشد ؟ » (1)
به یاد ستارگان 8 سال دفاع مقدس به ویژه شهید مصطفی چمران ، نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع
1- منبع : کتاب خدمت از ماست...82 - بهزاد دانشگر - بوستان فدک