سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جهان اسلام

/قسمت 7/


اکنون فقط این آغوش امام علیه السلام است که جان می دهد برای گریستن ، و خواهر آن قدر گریه می کند که از هوش می رود و برادر را نگران هستی خویش می کند.

امام به صورتش آب می پاشد و پیشانی اش را بوسه گاه لب های خویش می کند و خواهر با گوش جان می شنود که:
آرام باش خواهرم...!! صبوری کن تمام دلم...!!
مرگ ، سرنوشتِ محتوم اهل زمین است. حتی آسمانیان هم می میرند. بقا و قرار فقط از آن خداست و جز خدا نیست کسی که زنده بماند.
اوست که می آفریند، می میراند و دوباره زنده می کند، حیات می بخشد و بر می انگیزد.


مولای من! صبوری می کنیم ، حتی اگر به مصیبت دچار گردیم!

شکیبایی می ورزیم در تمامی زشت و زیبای زندگیمان! حلم پیشه می کنیم در همه حال...! و  بااین همه از تو یاری می طلبیم.

انگار کار شیعه مدت هاست صبوری است ؛ ما بر همه چیز باید صبر کنیم و منتظر باشیم . و منتظر بودن تا وصل به معشوق ، که افتخار ماست.



باز  آی دلبرا که دلم بی قرار تست                         وین جان بر لب آمده  در انتظار تست
در دست این خمار غمم هیچ چار نیست                جز باده ای که در قدح غمگسار تست
ساقی بدست باش که این مست می پرست          چون خم ز پا نشست هنوزش خمار تست
هرگز ز دل  امید گل آوردنم نرفت                            این  شاخ خشک زنده به بوی بهار تست
ای سایه صبر کن که بر آید به کام دل                       آن آرزو که در دل امیدوار تست





+ منبع نزد نگارنده محفوظ میباشد.

 


ارسال شده در توسط یک مسلمان

/قسمت 6/


امام علیه السلام ، چون طبیبی که به زوایای وجود بیمار آگاه است، می داند که مشکل این مردم، مشکل دنیاست، مشکل علاقه ی به دنیا و از یاد بردن خداست و عالم عقبا.

فقط علاقه های دنیا می تواند انسان را این چنین به خاک سیاه شقاوت بنشاند.

فقط پشت کرده ی به خدا می تواند، پشت عزت انسان را این چنین به خاک بمالد.


او هم چنان با آرامش و حوصله ادامه می دهد:

«مردم! خداوند تعالی که خود آفریننده ی دنیاست، آن را خانه ی نابودی و زوال قرار داده است.
کار این خانه این است که حال دل بستگان به خویش را دگرگون می کند.
فریب خورده کسی است که فریب او را بخورد و بخت برگشته کسی است که در دام فتنه های او بیفتد.
مردم! دنیا شما را نفریبد، هر که به دنیا تکیه کند، دنیا زیر پای امیدش را خالی می کند و هر که طمع به دنیا ببندد، دنیا ناکامش می سازد... »


پروردگارا!! می بینم که علاقه های به دنیا چه ها که نمی کند؛

از خیمه های حسین علیه السلام به خیمه های دشمن می کشاندم.


ای پناه بی پناهان! به دعای مولایم حسین علیه السلام تقوا پیشه می کنم؛ و در راه امامان اهل بیت علیهم السلام از کمی یاوران نمی هراسم.


پروردگارا وصال به مولایمان را برسان...





+ منبع نزد نگارنده محفوظ میباشد.

 


ارسال شده در توسط یک مسلمان

/قسمت 5/


امام دشمن را دعا می کند ؛

هر چند که می داند قاعده ی دنیا همیشه بر این بوده است که همیشه اهل حقیقت قلیل بوده اند و اهل باطل کثیر.

باطل، جاذبه های نفسانی دارد. کنش های شیطانی دارد.

پدرش همیشه می فرمود: « لا تستو حشوا فی طرق الهدی لقلة اهله (در طریق هدایت از کمی نفرات نهراسید) »

پیداست که کمی نفرات ، خاصّ طریق هدایت است؛ همین چند نفر هم برای سپاه هدایت بی سابقه است، اعجاب برانگیز است.

پدرش، اگر به همین تعداد ، برادر داشت ؛ لشگر داشت ؛ همراه و همدل و همسفر داشت ؛ پایه های اسلام را برای ابد در جهان محکم می کرد...

و دودمان معاویه لعنت الله علیه را بر می چید؛


و همگی از سوی یزیدیان که در این زمان زندگی می کنند به پسرشان مهدی (عجل االه تعالی فرجه الشریف) پناه می بریم تا نشود  که نا گاه خود را در امواج یزیدیان در حال حرکت ببینم و آنگاه برگشتن برایمان بسیار سخت است.


و اکنون که راه مساعد است بسوی حق بشتابیم و حقیقتا که حق می آید...





+ منبع نزد نگارنده محفوظ میباشد.

 


ارسال شده در توسط یک مسلمان

/قسمت 4/


اکنون که صدای گام های دشمن، زمین را می لرزاند؛
اکنون که چکاچک شمشیرها بر دل آسمان، خراش می اندازد؛

اکنون که هلهله و هیاهوی سپاه ابن سعد لعنت الله علیهم هر لحظه به خیام امام نزدیک تر می شود...

عقیله ی بنی هاشم از جا کنده می شود، سراسیمه و مضطرب خود را به خیمه ی امام می رساند.
امام، در آرامشی بی نظیر پیش روی خیمه نشسته است.

پیش از این که برادر به سنّتِ همیشه ی خویش، پیش پای خواهر بر خیزد، عقیله در مقابلش زانو می زند و با اضطراب می گوید:
می شنوی برادر! این صدای هلهله ی دشمن است که به خیمه هایمان نزدیک می شود.

فرمانده ی مکّارشان فریاد می زند: ای لشگر خدا! بر نشینید و بشارت بهشت را دریابید...»


و اکنون، و همین اکنون کجاست بهشت ای پسر سعد ؟ اکنون که طعم درک آخرین درجه جهنم را می چشی چه می گویی و آنوقت که آن مصیبت عظیم را تو  و یارانت به راه می انداختید چه می گفتی؟


در همه زمان امثال یزیدیان و فرماندهانشان  بسیارند  و  حسین و حسینیان  اندک  و این مانند کوفی هستند که باید انتخاب کنند .

نور هدایت حسین و  صاحب الزمان سلام الله علیهم در همه جا پراکنده شده .


درست چشمهایمان را باز کنیم  تا خدا نکند که کوفی شویم...





+ منبع نزد نگارنده محفوظ میباشد.

 


ارسال شده در توسط یک مسلمان

/قسمت 3/


دل ما چگونه خون نباشد از این مصیبت جانسوز؟

چگونه می شود که تو بر فراز قله ی حقیقت بایستی و فریاد بزنی: « هل من ناصر ینصرنی » آیا کسی هست مرا یاری کند؟

و ما در حسرت این چهارده قرن دیرتر شنیدن فریاد استمداد تو ، در خویش مچاله نشویم؟

تو در پاسخ زینب علیها سلام که در آخرین لحظات وداع عرضه داشت : « أعزمت للموت (آماده مرگ شده ام) » گفته باشی: « چگونه عزم مرگ نکند آن کس که میان خیل کفار بی یاور و معین مانده است؟ » و ما آتش نگیریم از این کلام؟

تو به قمر بنی هاشم علیه السلام گفته باشی : « الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی (اکنون پشتم شکست و راه چاره ام اندک شد) » و پشت آسمان نشکند و قلب اضطرار را از هم ندرد؟

سجاد تو که معنای آیه ی « فاستقم کما امرت (ایستادگی کن آنچنان که امر شده ای) » و آمیزه ی جهانسوز زنجیر و استقامت و صبر است بر دروازه ی شام گفته باشد: « فاستقم کما امرت (کاش مادرم مرا نزاییده بود) » و ما از شرم زنده بودن خویش نمیریم ؟

یا ابا عبدالله ! ای کاش در کربلا می بودم؛ و تو را یاری می کردم.

مصیبت را با هیچ مصیبتی مقایسه نمی کنم. هر گاه به فقدان عزیزی دچار می شوم ، و یا مصیبتی بر من وارد می شود؛ تو را به یاد می آورم؛ و بر تو می گریم؛ و با این اشک ، خود را تسلّی می دهم.

به باز ماندگان کربلا نگاه کنیم سجاد ، زینب و یتیمان حسین علیهم السلام ؛


راستی! من و تو نیز بازمانده کربلا هستیم خود را در میان اهل کوفه وشام بنگر آری هر چه نگاه می کنیم من وتو هم در محاصره ایم .

برای رسیدن به محبوب  باید سخت جنگید . هدفمان  را مشخص کنیم .


آری اکنون مهدی صاحب الزمان سلام الله علیه است که صدای پدرش حسین سلام الله علیه را سر داده ...

آری مهدی جان برای وصالت لحظه شماری می کنیم...






+ منبع نزد نگارنده محفوظ میباشد.

 


ارسال شده در توسط یک مسلمان
<      1   2   3   4   5   >>   >