سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جهان اسلام

گفت : صبر کن ببینم

ایستادم ؛ نگران بودم نکند چیزی شده باشد.

گفت : تو چند وقته نرفتی مرخصی ؟

چیزی نگفتم.


گفت : مگه تو زن و بچه نداری مرد !  چرا نمیری یه سر بهشون بزنی ؟

گفتم : خب شما زن و بچه ...


نگذاشت حرفم تمام شود

گفت : تو چی کار به زن و بچه من داری !

من وضعیتم با تو فرق می کنه

برو همین الان مرخصی بگیر و برو اصفهان

فردا نبینمت اینجا...

پول هم اگه خواستی بیا سراغ خودم...  (1)




به یاد ستارگان 8 سال دفاع مقدس به ویژه شهید حسین خرازی ، فرمانده فداکار لشکر 14 امام حسین (علیه السلام)





1- منبع :  کتاب  خدمت از ماست...82  -  بهزاد دانشگر  -  بوستان فدک


ارسال شده در توسط یک مسلمان

عملیات فتح المبین شروع شده بود و بچه ها هنوز از میادین مین مقابل باغ شماره هفت عبور نکرده بودند.
پشت سر نیروهای پیاده تانک های غنیمتی که در اختیار داشتیم حرکت می کردند.

قاعدتا باید عملیات در تاریکی شب و در سکوت انجام می شد ؛ اما در زمان شروع حمله ، حسین دستور داد تانک ها با چراغ روشن حرکت کنند و با استفاده از دوشکاهای خود آتش پر حجمی را به طرف عراقی ها نشانه روند ، به دنبال آن جیپ های 106 و بقیه ی خودروها هم چراغ های خود را روشن کردند.


یک ساعت بعد همه ی سنگر های دشمن سقوط کرد و ما فاتح منطقه عین خوش بودیم.




به یاد سلحشوران 8 سال دفاع مقدس به ویژه شهید  حسین خرازی ، فرمانده لشکر 14 امام حسین علیه السلام .







بر گرفته از کتاب :  جز لبخند چیزی نگفت...  -  سید علی بنی لوحی


ارسال شده در توسط یک مسلمان
وقتی که دیدم در آن سرما بدون کت از مدرسه برگشته ناراحت شدم ،

دعوایش کردم ، چیزی نگفت.
وقتی بیشتر اصرار کردم و پاپیچش شدم ،


گفت که صبح در راه مدرسه ، یکی از دانش آموزانی را که در مدرسه شان درس می خوانده دیده که از سرما کنار کوچه مچاله شده و کبود.

...نتوانستم بی خیال رد شوم ، جلو رفتم و کتم را درآوردم ، بهش دادم ...




به یاد مردان 8 سال دفاع مقدس به ویژه شهید  یوسف کلاهدوز ، جانشین فرمانده کل سپاه .






برگرفته از :  کتاب  خدمت از ماست...82  -  بهزاد دانشگر  -  بوستان فدک

ارسال شده در توسط یک مسلمان
مسئول خط شیر بود.
تا اینجا به خیر گذشته بود چون به این زودی ها زیر بار سنگین مسئولیت نمی رفت.

این موضوع را از کردستان فهمیده بودیم.

با رفتن شهید احمد فروغی ، قرعه ی فرماندهی جبهه به نامش افتاد و بنا شد با او صحبت کنیم.

فردای آن روز موضوع را به او گفتم.
فهمید که شرایط به گونه ای نیست که بتواند قبول نکند.

کمی داد و قال و بعد شروع به گریه و زاری کرد ، مثل کسی که مصیبت بزرگی به او رسیده است.

بچه ها از سنگرها بیرون آمده بودند ببیند چه خبر شده است ....




به یاد افتخار آفرینان 8 سال دفاع مقدس به ویژه شهید حسین خرازی ، فرمانده لشکر 14 امام حسین (علیه السلام) .






بر گرفته از کتاب :  جز لبخند چیزی نگفت...  -  سید علی بنی لوحی
ارسال شده در توسط یک مسلمان
هوا سرد بود و زمین سردتر.

پیرمرد روی زمین سرد کوچه خوابیده بود ،
بی هیچ لباس گرم یا پتویی که از سرمای زمین کم کند ؛

چیزی نداشتم کمکش کنم .

نوجوانی کم کن و سال !

آن شب رختخواب آزارم می داد ،
خوابم نمی برد از فکر پیرمرد.

خوابیدم روی زمین سرد خانه ؛
می خواستم دست کم در رنج و دردش شریک باشم.

سرمای آن شب به درون بدنم راه پیدا کرد و مریض شدم ،

اما روحم شفا پیدا کرد.

چه مریضی لذت بخشی بود... !




به یاد حماسه سازان 8 سال دفاع مقدس به ویژه شهید مصطفی چمران  ، نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع و نماینده تهران در مجلس .





بر گفته از :  کتاب  خدمت از ماست...82  - بهزاد دانشگر  -  نشر بوستان فدک

ارسال شده در توسط یک مسلمان
   1   2   3   4      >